پای صحبتهای پیک حاجقاسم و امین او در جنگ+ عکس
تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۷۹۱۸۴۳
بیایید این بار وصف حاجقاسم را از زبان پیک ایشان در دفاع مقدس بشنویم. شاید برایتان جالب باشد که با وجود بیسیم، پیک به چه کار میآمده؟
به گزارش مشرق، بیایید این بار وصف حاجقاسم را از زبان پیک ایشان در دفاع مقدس بشنویم. شاید برایتان جالب باشد که با وجود بیسیم، پیک به چه کار میآمده؟ به دلیل نفوذ رادیویی و احتمال لو رفتن اطلاعات محرمانه گاهی مکالمهٔ رمزی هم خطرناک بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پیک حاجقاسم از سال ۶۲ تا ۶۶ علی آقای حسنزاده بود. حاجقاسم پیغامهایی را که نمیخواستند پشت بیسیم بگویند به ایشان میسپردند. پیک با ماشین میرفت، پیغام را میرساند، کارهای محوله را انجام میداد و از پشت خط برای حاجقاسم خبر میآورد.
با واسطهای راننده و پیک حاجقاسم را در دوران دفاع مقدس پیدا کردم. آقای «علی حسنزاده» از سال ۶۲ تا ۶۶ هر لحظه کنار حاجقاسم بوده، مگر زمانی که سردار، او را برای کاری به جایی دیگر میفرستاده. این روزها سر آقای حسنزاده بسیار شلوغ است، اما چون پای رفیق و همرزم قدیمیاش در میان بود، روی ما به زمین نینداخت.
راستی او و دوستانش برای پذیرایی از زائران مزار حاجقاسم در گلزار شهدای کرمان، موکبی تدارک دیدهاند. اطلاعات موکب را هم در خلال گفتوگو دربارهٔ حاجقاسم آوردهایم. همراهمان باشید...
آقای علی حسنزاده بر سر مزار رفیق و فرمانده
تافتهٔ جدابافته نبود
با دوستان و همرزمان حاجقاسم که صحبت کنید، همه میگویند او بسیار شجاع، مؤمن و دوستداشتنی بود. هر کدام هم مصادیقی از این خصوصیات را در رفتارها و خاطرات سردار سراغ دارند. آقای حسنزاده هم از این مصادیق میگوید: «در عملیاتها وقتی خط شکسته میشد، سریع خودش را به خط میرساند برای روحیه دادن به بچهها. فرمانده بود، اما فرقی با یک رزمندهٔ ساده نداشت. اگر کسی او را نمیشناخت متوجه نمیشد که فرماندهٔ لشکر است. تافتهٔ جدابافته نبود.
کلاً رفتارش بسیار صمیمانه و دوستانه بود. یکی از دامادهای حاجی پاسدار بود. اگر کسی نمیشناختش، متوجه نمیشد او داماد این خانواده است. حاجی مثل یک دوست با او رفتار میکرد.
فرمانده گردانها و تیپها را در کارهای مختلفی که انجام میداد دخیل و همراه میکرد. این نوعی از خودگذشتگی است که دیگران را در دستاوردها و موفقیتهایت شریک کنی.».
فرماندهای شجاع و ازخودگذشته بود
در عملیات کربلای پنج وقتی رزمندهها خط را شکستند، صبح زود حاجقاسم راه افتاد و گفت «میخواهم بروم جلو.». آقای حسنزاده ماجرا را اینطور تعریف میکند: «بچهها گفتند «حالا زود است که شما بروید. هنوز خط تثبیت نشده.». حاجی گفت: «نه. من باید بروم نیروها را ببینم. اینجوری که نمیشود.». زمانی که حاجقاسم وارد خط شد فاصلهٔ بچهها با دشمن تقریباً صد متر بود.». میرفت و به بچهها روحیه میداد. اصلاً دیدن فرمانده در آن نقطه به خودی خود الهامبخش و انگیزهدهنده است.
در فیلمهایی که از ایشان مانده میبینیم که همیشه در حال دویدن است؛ از این خاکریز به آن خاکریز، از این سنگر به آن سنگر: «خودش جلو میرفت و به رزمندهها میگفت «بیایید.». عقب نمیایستاد که به آنها بگوید «بروید!». چنین شجاعتی را من تا آن موقع در فرماندهای ندیده بودم.».
سردار مثل سایر رزمندهها و بین آنها بود. (چهارمین نفر ایستاده از سمت راست آقای حسنزاده است.)
مراقب اسرای عراقی بود
در عملیات والفجر ۸ زمانی که خط شکسته شد و رزمندهها به آن سمت اروند رفتند، صبح زود حاجقاسم پیک امین خود را فرا میخواند و به او میگوید «علی، شما برو آن طرف اروند. بچهها همه اوقاتشان تلخ است. مراقب باش آسیبی به اسرای عراقی نزنند.».
آقای حسنزاده، پیک حاجقاسم میگوید: «خیلی روی این ماجرا حساس بود. میگفت وقتی کسی به عنوان اسیر دست ماست، نباید اذیت بشود.».
پیک ادامه میدهد: «به آن طرف اروند رفتم؛ سمت خط دشمن. دیدم چند بسیجی دو نفر را اسیر گرفتهاند و دارند میآورند. یکی از آنها گفت «من دیدم که این اسیر فلان نیروی ما را زد.». گفتم «حاجقاسم برای همین مسائل، من را اینجا فرستاده. نباید آسیبی به اسیر برسانید.». بعد از کمی بحث به این نتیجه رسیدند که چون حاجقاسم گفتهاند نباید اسیر را آزار بدهند و او را به پشت خط بردند.».
حواسش به همه بود
حاجقاسم انسانی بسیار بااحساس و مهربان بود. این را در برخورد ایشان با فرزندان شهدا بسیار دیدهایم. اما جالب است بدانید حاجی با نیروهای تحت امرشان هم همینطور مهربان و باملاحظه رفتار میکردند. آقای حسنزاده در این باره میگوید: «روز بعد با حاجقاسم در سنگر فرماندهی بودیم که گفتند میخواهند به خط بروند. من پیک و رانندهٔ ایشان بودم و باید ایشان را میبردم. اما آن موقع خواب بودم. به بچهها گفته بودند «علی را بیدار نکنید. من خودم میروم. وقتی بیدار شد به او بگویید بیاید خط.». اصلاً آدمی نبود که بگوید حتماً باید رانندهام من را ببرد و در بند تشریفات اینچنینی باشد. خودش با یک موتور رفته بود خط.
بیدار که شدم بچهها ماجرا را گفتند و من راه افتادم که بروم. آقای محمد نصراللهی، معاون ستاد لشکر، گفت «علی، من میروم دنبال حاجقاسم.». گفتم «نه. حاجی گفته من بروم. خودم باید بروم.». اما او اصرار کرد برود. با بیسیم با حاجی تماس گرفتیم. ایشان گفت «طوری نیست. بگو نصراللهی بیاید.»
شهادت قسمت محمد نصراللهی بود. او دنبال حاجقاسم به خط رفت. در مسیر گلولهٔ توپ به ماشینش خورد و شهید شد. همان ساعت خبر این حادثه به گوش حاجقاسم رسید: «به من بیسیم زد و گفت «علی، برو دنبال جنازهٔ محمد.». جنازهاش را لشکرهای دیگر برده بودند. از صبح تا ظهر دنبالش گشتیم. تکفرزند بود و بیمادر. جنازهاش را پیدا کردیم و برگرداندیم کرمان برای تشییع و دفن. حاجقاسم پیگیر تمام این کارها بود و حواسش به همه چیز بود.».
حاجقاسم و حسنزاده، سال ۱۳۶۴، بندرعباس، آموزش گردان غواص۴۱۰
شخصیت آرام و خودداری داشت
حاجقاسم خیلی کم عصبانی میشد. این نکته را چند نفر تا به حال در خاطراتشان گفتهاند. آقای حسنزاده میگوید: «من فقط یک بار عصبانیت ایشان را دیدم. بعد از عملیات کربلای چهار بود. در این عملیات شکست خوردیم. صبح زود برای بازدید از خط رفتیم که برای عملیات کربلای پنج آماده شویم. خیلی ناراحت بود. وقتی عصبانی میشد هیچکس جلویش نمیایستاد و با او بحث نمیکرد. من کمی دورتر ایستاده بودم که با صدای بلند گفتند «علی، تو کجایی؟!». میدانستم باید چه کار کنم که آرام شود. اخلاقش دستم بود. گفتم «ماشین حاضره.». همین. عصبانیتش طوری نبود که باعث دلخوری یا ظلم به کسی شود. همه میدانستیم عصبانیتش به خاطر جنگ و شهدا است. زمان جنگ اصلاً این حرفها بین بچهها نبود.».
حاجقاسم و همراهان قرارگاه کربلا در جزیره خارک، بازدید از ناوگان دریایی، سال ۱۳۶۴
هر سال منتظر افطاری خانهٔ حاجی بودیم
حاجقاسم بعد از جنگ دوستان و همرزمانش را رها نکرد. با آنها در ارتباط بود و از حالشان خبر میگرفت. هر سال ماه رمضان، یک روز بچههای قدیمی جنگ را به خانهاش دعوت میکرد برای افطار. حدوداً دویست نفری میشدند. خانهشان همان ساختمانی بود که خودشان آن را بیتالزهرا کردند در کرمان.
آقای حسنزاده از این مراسمهای افطار میگوید: «اول قرآن میخواندیم. بعد بچهها خاطراتی از جنگ تعریف میکردند. بعد حاجقاسم دربارهٔ مسائل روز کشور و مسائل منطقه و جهان برایمان صحبت میکردند. همهٔ بچههای قدیمی منتظر بودند که برای جنگ سوریه اعزام شوند. حاجقاسم میگفتند «شما بچههای قدیمی هنوز نوبتتان نیست. وقتش که رسید خودم به شما خبر میدهم.». حدود دو سال بعد بعضی از دوستان مثل شهید جمالی، شهید بادپا، شهید اللهدادی و... را بردند.
خانهٔ حاجقاسم از همان زمان جنگ که گاهی مهمانش میشدیم، مثل خانهٔ خودمان بود. هیچ احساس غربت نداشتیم.».
هوای مردم خصوصاً خانوادههای شهدا را داشت
بزرگی میگوید: «من پنجاه سال است درس اسلامی میخوانم. بگذارید خلاصهاش را بگویم. واجبات را انجام بده، به جای مستحبات به کار مردم برس و کار مردم را راه بینداز.». رسیدگی به احوال و مشکلات مردم را بسیاری از شهدا در کارنامهٔ زندگی دنیایی خود دارند. حاجقاسم هم مثل بسیاری دیگر از شهدا، از این مستحب حیاتی غافل نبودند.
آقای حسنزاده میگوید: «حاجی خیلی پیگیر حل مشکلات مردم و خصوصاً بچههای قدیمی جبهه بود. از ما خبر میگرفت که بچهها چه مشکلاتی دارند. یادم هست یکی از بچهها که چندین بار در جبهه مجروح شده بود، میخواست پیگیر کارهای جانبازیاش بشود. اما هیچ پرونده و سندی نداشت. آن زمان خیلی از رزمندهها این طور بودند که وقتی مجروح میشدند، در اورژانس به وضعیتشان رسیدگی میشد و بعد از بهبود نسبی دوباره برمیگشتند خط. نمیرفتند بیمارستان. چون دوست نداشتند از خط جدا شوند. در اورژانس هم که پروندهای تشکیل نمیشد.
به حاجقاسم گفتم فلانی چنین مشکلی دارد. نامهای داد تا حقش ضایع نشود و کارش راه بیفتد.
همیشه دنبال کار خانوادههای شهدا و بچههای قدیم جنگ بود و هوایشان را داشت. تلفنی حال و وضعشان را جویا میشد. هر وقت میآمد کرمان، به پدر و مادر شهدا سر میزد. شهید حاج علی محمدی که شهید شد، مادرش مریض شد. از سوریه تماس گرفت تا حال ایشان را بپرسد.».
آخرین عکس حاجقاسم در بیتالزهرای کرمان، سال ۱۳۹۸
به خانواده خیلی اهمیت میداد
چند سال پیش یک روز حاجقاسم به پیک قدیمش، آقای حسنزاده، گفت «علی، من بچه های تو را ندیدهام. این بار که آمدی حتماً بچهها را هم با خودت بیاور.». چه دلچسب است که یک فرماندهٔ نظامی، با آن همه دغدغه و مشغولیت، این طور به خانواده و فرزندان نیروهایش (نیروی قدیم یا جدید) اهمیت میدهد.
سالی که آمریکا برای ترور حاجقاسم جایزه گذاشت، اوضاع از نظر حفاظتی سختگیرانه شد. آقای حسنزاده تعریف میکند: «ما برای افطاری خانهٔ حاجقاسم فقط ۷ کارت داشتیم، ولی تعدادمان خیلی بیشتر بود. کارتها را دادم به بچههای قدیمی جبهه. با برادرخانم حاجقاسم هماهنگ کردم و با بچههایم از دری که مخصوص تردد خودشان بود، بدون کارت وارد شدیم. پسرم زودتر رفت به حاجقاسم سلام کرد و دست داد. ایشان تا پسرم را دید سریع او را شناخت و پرسید «تو پسر علی هستی؟». خیلی حواسشان جمع بود.
زمانی که اهواز بودیم، حاجقاسم دو بچه داشت (آقا محمدحسین و نرجس خانم). گاهی بچهها را برمیداشتیم و در شهر دوری میزدیم. همیشه دغدغهٔ خانه و خانوادهاش را داشت. با آنها خیلی صمیمی بود. ولی در زمان عملیاتها امکان نداشت خط را رها کند و به خانه سر بزند. در زمان عملیات، خانه را به برادرخانمش میسپرد.».
آخرین دیدار
خرداد سال ۱۳۹۸ آخرین باری بود که علی حسنزاده، پیک ویژهٔ حاجقاسم در جنگ، فرماندهٔ قدیمیاش را دید. او این دیدار را اینگونه توصیف میکند: «با عدهای از بچههای قدیم جبهه در حسینیهٔ ثارالله بودیم و حاجقاسم داشتند برایمان صحبت میکردند. گفتند «بچهها، راستش را بگویید، از من راضی هستید؟». همه به گریه افتادیم. ولی ایشان میخواستند حلالیت بگیرند تا خیالشان راحت شود. مشخص بود به ایشان الهام شده که به زودی به شهادت میرسند.».
میزبان عاشقان حاجقاسم در کرمان هستیم
آقای حسنزاده و دوستانش موکبی در رفسنجان دارند به نام موکب «اهلبیت علیهمالسلام». آنها از چند روز پیش مشغول تدارک هستند تا میزبان زائران مزار حاجقاسم در مراسم سالگرد شهادت ایشان باشند: «ما در کرمان مستقر میشویم تا امکانات اسکان و اطعام زائران را فراهم کنیم. سال قبل مراسم بسیار پرشور برگزار شد. امسال قطعاً پرشورتر از سال پیش خواهد بود. حاجقاسم یک شخصیت واقعاً مردمی و البته جهانی بودند. ایشان متعلق به تمام خانوادهٔ ایران است.».
موکب «اهلبیت علیهمالسلام» تا ۱۶ دی ماه در گلزار شهدای کرمان فعال است و زائران خانم و آقا میتوانند برای اسکان و وعدههای ناهار و شام به آن مراجعه کنند.
منبع: فارسمنبع: مشرق
کلیدواژه: سالگرد شهادت حاج قاسم قیمت سردار سلیمانی دفاع مقدس گلزار شهدای کرمان جنگ تحمیلی خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت آقای حسن زاده بچه های قدیمی پیک حاج قاسم حاج قاسم حاج قاسم حاج قاسم رزمنده ها بچه ها بی سیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۹۱۸۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بازی محل رشد خلاقیت دانش آموز است
خبرگزاری مهر_ گروه جامعه؛ روز معلم که میشود همه ما به یاد معلمانمان میافتیم؛ خانوادهها از معلمان فرزندانشان تقدیر میکنند؛ مدیران مدارس برای معلمان خود هدایایی در نظر میگیرند و آموزش و پرورش در هر استان و شهر هم سعی دارد هر ساله به مناسبت روز معلم از معلمان نمونه خود تقدیر کند.
در این میان اما معلمانی هستند که بدون چشم داشتی، بدون آنکه از تدریس و زحماتشان کسی تقدیری داشته باشد؛ همچنان معلمی را با شوق و علاقه ادامه میدهند.
به بهانه روز زیبای معلم تلاش میکنیم در چند مصاحبه با تعدادی از این معلمان گفتوگو داشته باشیم.
بخشی از این معلمان معلمان طرح امین هستند؛ طرحی که از مدتها قبل بر اجرای آن تاکید شده بود اما سالها به صورت محدود اجرایی شد؛ طرحی از سوی حوزه علمیه برای پرورش طلاب معلم که چند ساعتی در هفته میهمان مدارس باشند.
میخواهم دوست دانش آموزانم باشم
حجت قلی نژاد یک روحانی طرح امین است که در چند سال گذشته در مدارس استان آذربایجان غربی شهر ارومیه مربی و معلم پرورشی بوده است؛ با او که یک طلبه و معلم روحانی است؛ در مورد جایگاه معلم و میزان اثرگذاری او بر شخصیت دانش آموزان صحبت کردیم.
قلی نژاد با بیان اینکه در کنار درس تلاش میکنم یک روحانی با اخلاق و دوستی برای دانش آموزانم باشم؛ گفت: یکی از مواردی که در ذهنم بود با حضور در مدرسه اجرای آن را ببینم این بود که بتوانم نگرانش نگرش کودکان را نسبت به اسلام و روحانیت در مدارس مثبت کنم. چند ماه در مدرسه فقط به این موضوع متمرکز شدم که در کنار تدریس در خصوص اسلام و انقلاب هم با دانش آموزان صحبت کنم.
وی با بیان اینکه در فعالیتهای مدرسه متوجه شدم اگر ایجاد مقبولیت نکنم هیچ وقت نمیتوانم موفق شوم؛ گفت: باید کودک در ابتدا مرا در قلبش جا دهد و نگرشی مثبت و خاطره خوبی از درس با من داشته باشد تا به صحبتهایم هم گوش دهد. این کار را با بازی برای بچهها انجام دادم.
این معلم شهرستان ارومیه افزود: در زنگهای تفریح یا زمانهای استراحت در کلاس درس در حالی که لباس روحانیت همچنان بر تنم است با دانش آموزان بازی میکنم؛ میدانم بازی بهترین فرصت برای رشد خلاقیت و همچنین ایجاد صمیمیت بین مربی و معلم با دانش آموز است.
این معلم طرح امین خاطر نشان کرد: بهترین اثرگذاری برای من این است که نه تنها نگاه دانش آموز به اسلام و روحانیت بلکه حتی نظر خانواده وی هم نسبت به انقلاب و نظام اسلامی نگره نظر و نگرشی مثبت شده و همراه با امید باشد.
طلاب امین سهمیهای در آزمونهای استخدامی معلمان ندارند
طرح امین در دولت فعلی با جذب طلاب و روحانیون ادامه یافته است. در طرح امین در حال حاضر ۲۵ هزار طلبه اعم از حوزه علمیه برادران و خواهران به عنوان طلبه تبلیغی هفتهای چند ساعت با حضور در مدارس به سوالات دینی دانش آموزان پاسخ میدهند.
مسئولان وزارت آموزش و پرورش بارها اعلام کردند که به کارگیری طلاب در این وزارتخانه، ریالی را متوجه وزارت آموزش و پرورش نکرده است؛ این طلاب حقوقی بابت این همکاری دریافت نمیکنند و مبلغی در حد ایاب و ذهاب از طرف معاونت تبلیغ حوزه علمیه و گاهی در مناسبها، از طرف سازمان تبلیغات و یا سازمان اوقاف پرداخت میشود. در حقیقت طلاب طرح امین میدانند کار پاره وقت در مدارس هیچ گاه شغل ثابتی برای آنان نخواهد بود.
از سوی دیگر طلاب امین هیچ گاه در موضوع استخدام معلمان هم نیستند و بنا بر تأکیدات مسئولان هیچ گاه سهمیهای از ظرفیت آزمونهای استخدامی برای طلاب طرح امین در نظر گرفته نشده است. با این حال فعالیت در طرح امین میتواند یک امتیاز برای پذیرفتهشدگان مرحله کتبی آزمون استخدامی معلمان باشد که اگر در مرحلهی کتبی پذیرفته شدند؛ در هنگام مصاحبه و گزینش از امتیاز حضور در طرح امین استفاده کنند.
کد خبر 6094438 علی قدمی